عشق در برابر عشق
دوشنبه, ۱۱ بهمن ۱۴۰۰، ۰۷:۵۱ ب.ظ
مرد ایستاد جلوی بردهفروش، خضوع خاصی بردهفروش را فرا گرفت.
نیمچه تعظیمی کرد. زن بیهوا چشم از خیرگی به افق برداشت و گل پلاسیدهاش را به سمت مرد گرفت. مرد به آرامی گل را گرفت، بویید و بعد چند سکه به بردهفروش داد. به زن اشاره کرد و گفت: تو آزادی.
برده فروش با دستپاچگی گفت: این کنیز عجم فقط یک شاخه گل پژمرده به شما هدیه داد، آنوقت شما آزادش میکنید؟
مرد گفت: اینگونه خدای تعالی ما را ادب کرده است که فرمود:
وقتی تحیتی به شما دادند، تحیتی بهتر دهید؛
و بهتر از گل، آزادی اوست.
عشق در برابر عشق/ امید کورهچی