برشی از کتاب دفترخاطرات/ نیکولاس اسپارکس
تو که نمی توانی زندگی ات را بر اساس خواستهی دیگران بسازی. باید صلاح خودت را در نظر بگیری. حتی اگر کسانی را که دوستشان داری برنجاند.
*****
ساکت می نشینیم و دنیای اطراف خود را نگاه می کنیم. یاد گرفتن این کار عمری طول کشیده است. به نظر می رسد فقط کهنسالان قادرند کنار یکدیگر بنشینند و چیزی نگویند و همچنان خشنود باشند. جوانان عجول و بیحوصلهاند و حتما سکوت را میشکنند. این هدر دادن نیروست، زیرا سکوت خالص و ناب است. سکوت مقدس است و مردم را به سوی یکدیگر جلب میکند زیرا فقط آنان که با یکدیگر راحتند میتوانند بیسخن کنار هم بنشینند. این بزرگترین عقیدهی به ظاهر مهمل و در معنا درست است.
*****
گاهی در این فکر فرو میرفت که آیا غریزه بشر در طول زمان تغییر کرده است یا نه، و همیشه به این نتیجه میرسید که تغییر نکرده است، دست کم نه به طور اساسی و از راههای اصولی. تا جایی که به عقلش میرسید بشر همیشه سلطهجو بوده و سعی میکرده غلبه کند و میکوشیده است اختیار دنیا و هر چه در آن هست را، به دست گیرد. جنگ در اروپا و ژاپن موید این مساله بود.
رمان دفتر خاطرات/ نیکولاس اسپارکس