مولانا کیست
يكشنبه, ۲۳ مرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۳۵ ب.ظ
مولانا کیست؟
مولانا در سال ۱۲۰۷ میلادی در شهر بلخ که امروزه در مرز افغانستان قرار دارد، به دنیا آمد. مادرش مؤمنه خاتون نام داشت و پدرش بهاءالدین ولد که یکی از بنامترین صوفیان شهر بلخ بود، به سلطانالعلما یعنی سلطان عالمین شهرت یافته بود.
پدرش بهاءالدین بهدلیل هجوم مغول مجبور شده بود از بلخ مهاجرت کند. آنها ابتدا به نیشابور رفتند و با صوفی بزرگ فریدالدین عطار ملاقات کردند.
مولانا در سنین کم شروع به آموزش فلسفه و علوم دینی از پدرش کرد.
در سال ۱۲۱۴ به بغداد و در سال ۱۲۱۸ به کارامان کوچ کرده بودند. برای پدرش بهاءالدین از طرف سلطان علاءالدین سلجوقی مدرسهای در شهر قونیه تأسیس شد.
ازآنجاکه مولانا در دیار روم واقع در غرب آناتولی حکومت سلجوقیان هم زندگی کرده بود، به نامش پسوند رومی اضافه شده است. پس از اینکه پدرش در سال ۱۲۳۱ از دنیا رفت، شروع به تدریس در مدرسه کرد.
همه بهدلیل علاقه و احترامی که به شاگردان و دوستدارانش قائل بود، او را «مولانا» به معنی سرور ما خطاب میکردند. بهاینترتیب مولانا جلالالدین رومی نام گرفت.
کلمۀ «سرور ما» که همان عنوان «مولانا» است، برای عظمتبخشی به او استفاده میشد. عنوان خداوندگار هم از سوی پدرش به او داده شد که به معنی سلطان است.
اشعار مولانا که در چهارسوی دنیا به دهها زبان ترجمه شده است، در ایالات متحده امریکا برای مدتی بهعنوان پرفروشترین دیوان شعر درآمده بود.
برشهایی از کتاب؛
شمس میگوید: «آنچه به دنبالشان هستی در آن کتابها نیست. چیزی که در جستوجوی آنی با خواندن به دست نمیآید. فقط میتوانی با قلبت آنها را بیابی.
«هدف علم رسیدن به خالق است. عشق است. علمی که به عشق نرسد، علم نیست. اگر علمت تو را به عشق نمیرساند، جهالت از آن بهتر است.»
تمام کتابها و حسابوکتابهایی که در دنیا هست، بازیاند. بازیهای ذهن بشر... هیچیک از این کلمات، جملات و حرفها نمیتوانند جای عشق را بگیرند. ممکن است با خواندن یاد بگیری، اما فقط با عشق میتوانی بفهمی.
شمس میگوید: «قلم بشکن، از این پس سفرمان سفر عشق است. قلم نمیتواند عشق را بنویسد و در کتابها هم نمیتوانی اثری از آن بیابی. دیگر کتابها را رها کن. خودت را به دریای عشق بیفکن.
مولانا راضی نشد پشت در علم بماند. پیشروی در راه عشق را برگزید. راضی شد تمام آموختههایش را رها کند. انتقاد و تهمت بیدینی را هم به جان خرید. اما از سفر عشق دست نکشید. زیرا میدانست عشق انسان را خواهد سوزاند، اما این سوختن باعث بلوغ روح میشود. برای همین وقتی در سفر عشق پیش میرفت، گفت: خام بُدم، پخته شدم، سوختم!
برشهایی از کتاب "درد همیشه راه را نشان میدهد"
هاکان منگوچ/ فائزه پورعلی
- ۰۱/۰۵/۲۳