۲۰
آذر
وجود؛ معماییاست که آدمی، بیش از آن که به گشایش رمزش پرداخته باشد، بر ابهام آن افزوده است.
وجود؛ معماییاست که آدمی، بیش از آن که به گشایش رمزش پرداخته باشد، بر ابهام آن افزوده است.
ما
از رنج من
تو متولد میشوی
از مهر من
تو پر میگیری
از عشق من
تو جان میپرورانی
من تو را
از پس دردها
زندگی میدهم
هر بار
هر بار
با گریه آغازیدیم
و در سکوت به پایان رساندیم
ماهیت آنچه گریه را امضای توافقش دانستند همان بود
درد...
و دارویش
گریستن!
میدانستیم لابد
چرا که در فراق و ناکامی و درد،
شادیهایی دیدیم و آفریدیم؛ کوتاه!
اینجا غربت نوع انسان بود
گریه داشت...
و هرچه به این سو نزدیکتر شدیم،
سکوت
فراگیرتر شد
تا آنکه سنگین شد
و فرو نشست...
مرگ
مُهر خاموشی میپسندید!
اگر مشتاقی که از آن
بیشتر بدانی،
پس سکوتم را
خوبتر ترجمه کن!
...بر مزاری بنویسید...