ادیبانه

شعر، مشق، کتاب

ادیبانه

شعر، مشق، کتاب

مخاطب تمام قصه های ما
عشق است
و عشق
زبان مادری‌ست
فارسی زنده از سخن
رسیده از جهاد شاعران عشق

اینجا
فرصت تمرین زبان است
با اجازه از شعور واژه ها


نامت را
چه کسی تراشید
این گونه زیبا
بر پیکره ی انبوه حروف
نامت
شناسنامه ی پاییز من است

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۱۷۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «azamkarimi» ثبت شده است

۱۲
آذر

"با اجازه..."،
پُرِ تحقیر و
پُر از طعنه و
هشدارِ اباطیل و
سکوت است!
تو می‌دانستی؟

یا پر از وسوسه‌ی رام و گریز؟
من نمی‌دانستم!

لطف هر لحظه‌ی یک "چَشم" فقط،
رنج آن محترمِ زشت و پر از وحدتِ تلخی را شُست.

تا فقط "چِشم" تو آتشکده‌ی روشن یزدم بشود.

روزی از سمت کلاس من عبورت افتاد؛
"بی اجازه" برس ‌و حرف بزن
من از این لفظ پر از پند و پُر از بار تفرعن دورم!

 

  • azam karimi اعظم کریمی
۲۱
آبان

امید، جزئی از خوشبختی است.

 

ژوبر

  • azam karimi اعظم کریمی
۲۱
آبان

اگر به سخنی که گفته‌اید با تمام وجود پایبند هستید، دیگر نیازی نیست برای آن پوزش بخواهید.

 

ارد بزرگ

  • azam karimi اعظم کریمی
۰۹
آبان

آسمانا

خبر از بودن یاری داری؟

به کجا می‌دود او

ز کجا می‌رسد آواز نفس‌های خوشش؟

چشم‌هایش به کجا می‌گردند؟

دستهایش به چه مشغول و تلاشند؛ کجا؟ 

 

آسمانا

تو که هر روز خدایی داری،

به زمین می‌نگری،

محو دیدار همه آدم‌ها،

چشم در چشم نگاران داری

جای ما پیوسته

روی مهتابی زیبایش بین

بر تنش بوسه بزن

دست در موی لطیفش انداز 

نفسش گرما باش

به دلش خون خروشانی ده

و تمامش بنواز

و حضورش به جهان، یار بدار

آسمانا

بِرهانش ز هر اندوهِ سبک

زِ هر آوار ثمین

برسانش به سراپا تو سلام 

 

آسمانا

بنشانش به من این توده‌ی انبوه دعا!

من سراسر غم و دردم بی او

کاسه‌ی سربیِ سردم بی او! 

 

آسمانا

تو به اندوه فراوان من آتش زده‌ای!

دست زین وسوسه‌ی درد و محال،

سخت بردار و به دلدار بیاویز و بگو

درد ما را تو دگر داغ نکن

چشم‌ها را نهراسان!

خاطر پُر ز پریشانیِ ما را تو ببین!

اشک‌ها را بشمار!

دردها را تو پرستاری شب‌ها بلدی؟

روزها را... ... ...

به خدا روز و شبی نیست

که در دردِ غلیظ

چهره‌ی نرم من آشفته نشد

 

آسمانا

همه آغازم اوست

همه انجامم اوست

تب تبدارم اوست

دل ابریشمیِ دردِ فراوانم اوست

چلچراغ شب بحرانم اوست

 

آسمانا

تو امانت نگهش دار، به جان!

تو فراوانش دار 

و به آغوش کِشش تا ته جریان حضور

 

آسمانا

به دلش وسعت بیداری ده

به لبش

آیه‌ی مهتابی ده

به صدایش نفس ساده‌ی دلداری ده

آسمانا

تو فراوانی ده

تو نگهبانی ده

...

 

 

  • azam karimi اعظم کریمی
۱۰
مهر

خستگی‌هایت وبال جان من

چهره‌ات افسانه‌ی خندان من 

 

هر چه غم داری به دست بادها

شادی‌ات احساس بی‌پایان من 

 

در شکوفا کردن دُرّ کلام

تو خودت آیاتی از قرآن من 

 

عشق تو در پویش کامل شدن

بخشی از دنباله‌ی ایمان من 

 

جامه بر پیداییِ جان‌ها شدی

جاودان شو در کنار جان من

 

 

  • azam karimi اعظم کریمی